نام فایل : فروغ فرخزاد2
فرمت : .doc
تعداد صفحه/اسلاید : 33
حجم : 78 کیلوبایت
حرفهايي به جاي مقدمه:
«.. من از آدمهايي نيستم كه وقتي مي بينم سريكنفر به سنگ مي خورد و مي شكند، ديگر نتيجه بگيريم كه نبايد بطرف سنگ رفت. من تا سرخودم نشكند، معني سنگ را نمي فهمم. مي خواهم بگويم كه حتي از خواندن نيما هم، من شعرهاي بد خيلي زياد گفته ام.بهر حال يك وقتي شعر مي گفتم، همينطور غريزي در من مي جوشيد.روزي دو سه تا : توي آشپزخانه ،پشت چرخ، خياطي، خلاصه همينطور مي گفتم چون همينطور ديوان بود كه پشت سرديوان مي خواندم وپر مي شدم وچون پر مي شدم وبهر حال استعداد كي هم داشتم ،ناچار بايد يكجوري پس مي دادم. من هنوز ساخته نشده بودم، زبان و شكل خودم را و دنيا فكري خودم را پيدا نكرده بودم. توي محيط كوچك وتنگي بودم كه اسمش را مي گذاريم زندگي خانوادگي. بعد يكمرتبه از تمام آن حرفها خالي شدم.محيط خودم را عوض كردم «ديوان» و «عصيان » درواقع دست و پا زدني مايوسانه د رميان دو مرحله زندگيست. آخرين نفس زد نها پيش از يكنوع رهايي است. آدم به مرحله تفكر مي رسد. درجواني احساسات ريشه هاي سستي دارند، فقط جذبه شان بيشتر است. من به دنيا اطرافم به اشيا اطرافم وآدمهاي اطرافم وخطوط اصلي اين دنيا نگاه كردم، آنرا كشف كردم ووقتي خواستم بگويمش ديدم كلمه لازم دارم. اگر مي ترسيدم مي مردم اما نترسيدم كلمه ها را وارد كردم. به من چه كه اين كلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان كه دارد. شاعرانه اش مي كنيم. كلمه ها كه وارد شدند ، درنتيجه احتياج به تغيير و دستكاري در وزن داشت.اگر اين احتياج طبيعتا پيش نمي آمد. تاثيرنيما نميتوانست كار بكند.
او را راهنماي من بود اما من سازنده خودم بودم. غير از نيما خيلي ها مرا افسون كردند مثلا شاملو او از لحاظ سليقه هاي شعري واحساسات من ،نزديكترين شاعر است. اين خاصيت را در زبان فارسي كشف كردم كه مي شود ساده حرف زد.اما كشف كافي نيست. حتي تقليد كردن هم تجربه مي خواهد بايد در يك سير طبيعي در درون خودم و بقتضاي نيازهاي حسي وفكري خودم، بطرف اين زبان ميرفتم واين زبان خودبخود در من ساخته مي شد، در ديگران كه ساخته شده بود. حالا كمي اينطور شده اينطور نيست؟
-مي دانيد ،من آدم ساده اي هستم. بخصوص وقتي مي خواهم حرف بزنم نياز به اين مسئله را بيشتر حس مي كنم. من هيچوقت اوزان عروضي را نخوانده ام.آنها را درشعرهايي كه مي خواندم پيدا كردم. بنابراين براي من حكم نبودند. من هيچوقت اوزان عروضي را نخواهده ام. آنها را در شعرهايي كه مي خواندم پيدا كردم. بنابراين براي من حكم نبودند. يكي از خوشبختي هاي من اينستكه نه زياد خودم را در ادبيات كلاسيك سرزمين خودمان غرق كرده ام و نه خيلي زياد مجذوب ادبيات فرنگي شده ام. من دنبال چيزي در درون خودم ودنياي اطراف خودم هستم. براي من كلمات خيلي مهم هستند. من جمله را به ساده ترين شكلي كه در مغزم ساخته ميشود به روي كاغذ مي آورم ووزن مثل نخي است كه از ميان اين كلمات رد شده، بي آنكه ديده شود فقط آنها را حفظ مي كند ونمي گذارد بيفتد. به نظر من حالا ديگر دوره قرباني كردن مفاهيم بخاطر احترام گذاشتن به وزن گذشته است. وزن براي من حسي است گوشم بايد آن را بپذيرد.وقتي از من مي پرسيد در زمينه زبان و وزن به چه امكانهايي رسيده ام .من فقط مي توانم بگويم به صميميت وسادگي. بايد واقعي ترين وقابل لمس ترين كلمات را انتخاب كرد.حتي اگر شاعرانه نباشد بايد قالب را در اين كلمات ريخت نه كلمات را در قالب زيادهاي وزن را بايد چيد و دور انداخت خراب مي شود؟ بشود.
عيب كار من اينستكه هنوز همه آنچه را كه مي خواهم بگويم نمي توانم بگويم. من خيلي تنبل هستم.هميشه از جنبه هاي مثبت وجود خودم فرار مي كنم وخودم را مي سپارم به دست جنبه هاي منفي آن. بهرحال اين حالتها نمي توانند درشعر آدم بي تاثير باشند. وقتي به كتاب «تولدي ديگر» نگاه مي كنم متاسف مي شوم. حاصل چهارسال زندگي خيلي كم است.از خودم انتظار بيشتري داشتم و دارم.
من بيشتر به محتوي توجه دارم. من سي سال هستم و سي سالگي براي زن من كمال است.
اما محتوي شعر من سي ساله نيست جوانتر است. اين بزرگترين عيب در كتاب من است. من هميشه به آخرين شعرم، بيشتر از هر شعر ديگرم اعتقاد پيدا مي كنم. دوره اين اعتقاد هم خيلي هم كوتاه است. من از كتاب «تولدي ديگر» ماههاست كه جدا شده ام. با وجود اين فكري مي كنم كه از آخرين قسمت شعر «توليدي ديگر» مي شود شروع كرد
–
يكجور شروع فكري.
فكر مي كنم همه آنها كه كار هنري مي كنند علتش
–
يا لااقل يكي از اعلتهايش
–
يكجور نياز ناآگاهانه است به مقابله وايستادگي در برابر زوال
–
...
مبلغ قابل پرداخت 33,000 تومان