نام فایل : اديان ومذاهب
فرمت : .doc
تعداد صفحه/اسلاید : 33
حجم : 97 کیلوبایت
پيشگفتار :اديان ومذاهب
درايران ساساني بر خلاف آنچه ابتدا به نظر مي رسد تنها آيين زردشتي حكومت نميكرده است. دين زردشت البته دين رسمي كشور بوده است ولي اديان ديگر كه به صورت اقليت بوده اند فراوان بوده وخواه ادياني كه زردشت را پيغمبر مي دانسته اند ونوعي انشعاب ازدين زردشتي تلقي مي شود وخواه ادياني كه هيچ گونه ارتباطي با دين زردشت نداشته و ايحانا منكر پيامبري زردشت بوده اند.
بنا برتشكيلات آن زمان روحانيان كه موبدان وهربدان باشند اختيارات نامحدود داشتند ومخصوصا موبدان وپيشواي بزرگشان «موبدان موبد» در دربارساساني مهمترين مقام را داشته وايشان حق هرگونه تعبير وتفسير وجرح وتعديل ونقض وابرام وناسخ و منسوخ در احكام مدني يعني زناشويي وارث ومالكيت داشته اند واندك اندك هرچه تمدن ساساني بيشتر رسوخ مي يافته بر قدرت واختيارشان بيشتر افزوده مي شد. ناچار مردم ايران از فشار ايشان وتجاوزاتي كه به آنها مي شد بيزارتر مي شدند ومي كوشيدند كه اززير بار گران اين ناملايمات خود را بيرون آوردند. به همين جهت درمقابل طريقه رسمي مزديسني زردشتي كه مذهب دولت ودربار بود و به آن « بهدين » مي گفتند دو طريقه ديگر درميان زردتشتيان پيدا شده بود. يكي طريقه زروانيان كه معتقد بودند اورمزد واهريمن هر دو از موجود قديمتر وبا لاتري به وجود آمده اند كه « زروان اكرنو» يعني زمان بيكران نام داشته است وديگر طريقه كيومرثيان كه معتقد بودند اهريمن وجود مستقلي نبوده بلكه زماني كه اورمزد در كار خود شك كرده اهريمن از شك او پديده آمده است زروانيان وكيومرثيان هر دو با زردشتيان مزديستي اختلاف شديد داشتند وبيشتر اين اختلاف جنبه دشمني به خود مي گرفته است و بيگانگان از آن بهره مند مي شده اند... پنج فرقه ديگر نيز درايران بوده اند كه نه تنها بازردتشيان و زروانيان وكيومرثيان اختلاف دشته اند بلكه با خود نيز ناسازگار بوده اند :
نخست يهود ايران بودند كه درزمان هخامنشيان در نتيجه تصرف بابل به دست كورش از اسارت رهايي يافته وگروهي از ايشان به ايران آمده وبيشتر در مغرب ايران يعني خوزستان واكباتان ساكن شده ودر دوره ساسانيان برشماره آنها افزوده شده بود ودر داخل ايران پيش رفته وحتي درناحيه اصفهان جمعيت كثيري ازايشان جمع شده بود.
دوم نصاري ايران بودند كه دردوره اشكاني از همان آغاز دوره عيسويت عده اي از سكنه نواحي غربي ايران به دين ترسايان گرويده وكليساهاي مخصوصا معتبر درنواحي شرقي وغربي فرات داير كرده وطريقه خاصي را كه به طريقه نسطوري معروف است پسنديده وبدان ايمان آورده بودند وكم كم در داخل ايران پيش رفته تا دورترين نواحي شمال شرقي ايران در ماوراء الهنر رفته واز انجا به چين رفته وطريقه نسطوري را با خود به چين برده بودند .....
سوم طريقه مانوي است كه در سال 228 ميلادي آشكار شده وبزودي درايران پيشرفت بسيار كرده وچون طريقه بي پيرايه اي بوده ومانويان كوشش عمده درتصفيه اخلاق وتزكيه نفس وطهارت ظاهر وباطن داشته وجنبه عرفاني وتجريد خاصي به طريقه خود مي داده اند واز ميان همه مذاهب قديم حس زيبايي پسندي وجمال پرستي و جستجوي رفاه وآسايش مادي ومعنوي در ان بيشتر بوده است مردم ايران به سرعت فوق العاده بدان گرويده اند وكساني كه بدان ايمان آورده اند عقيده راسخ بدان داشته اند وبا همه سختگيريها كه ساسانيان در برابر آن كرده اند نتوانسته اند آن را ازميان بردارند. چهارم طريقه مزدكي است كه در حدود سال 497 ميلادي درايران اعلان شده وچون اطلاعاتي كه از آن به ما رسيده از كساني است كه با آن مخالف بوده اند نمي توان به اين نكته اعتماد كرد كه مزدكيان طرفدار اشتراك زن ومال وحتي تقسيم دارايي وبه اصطلاح اسلامي « اباحي » بوده باشند وبا آنكه مخصوصا خسرو نوشين روان منتهاي سختگيري را با آنها كرده وهمه را در جايي محاصره كرده وكشته است باز مزدكيان از ميان نرفته ودر ايران پنهاني زندگي كرده اند ...
پنجم بوداييان كه در نواحي شمال شرقي ايران از يك طرف همسايه هندوستان واز طرف ديگر همسايه چين بوده اند ودرايران به آنها « بودهي » مي گفتند چندين مركز عمده فراهم ساخته ومخصوصا درباميان وبلخ بتخانه هاي مجلل داشته اند ومعبد معروف « نوبهار» بلخ كه در دوره هاي اسلامي آن را آتشكده ومركز دين زردشت دانسته اند. مهمترين معبد بودايي آن سرزمين بوده است وخانواده برمكيان كه در دوره هارون الرشيد در تاريخ ايران مقام بسياري بلندي به دست آورده اند بازماندگان كسي بوده اند كه منصب او « پرمكه » يعني متولي و سرپرست بتخانه نوبهار بوده است .....
مانويان وبوداييان شمال شرقي ايران بر خلاف ديگران ( زردشتيان مسيحيان ، يهوديان) در حمله تازيان به ايران پايداري سخت كرده وبيش از بيست سال در دفاع از سرزمين خود جنگيده وآن را در برابر تازيان پاسباني كرده اند.
در دوره ساساني مهمترين ناحيه شاهنشاهي ايران سرزمين عراق وبين النهرين امروز بوده كه هميشه ميدان جنگ درميان ساسانيان وروميان مي شده است. بيشتر مردم اين سرزمين از نژاد سامي بوده اند وبه زبانهاي سامي سخن مي رانده اند وخدمت بزرگي كه به ايران كرده اند اين است كه علوم يوناني وبه اصطلاح « علوم اوايل » را از زبان يوناني به زبان سرياني كه زبان ايشان بوده است ترجمه مي كرده وطب رياضيات ونجوم وفلسفه را در ايران انتشار داده ودانشمندان نيز بسيار از ايشان برخاسته اند. زبانشان در دربارساساني نيز رواج بسيار يافته بود و پيش از آن مخصوصا دردوره هخامنشيان زبان آرامي تقريبا زبان اداري ايران شده بود. در ميان ايشان نيز چند فرقه بوده اند كه عقايد خاصي داشته اند وپيروان طريقه مخصوص بوده اند از ان جمله پيروان « ابن ديصان » كه اروپائيان به او «باردسان » مي گويند وپيروان « مرقيون » كه اروپاييان او را « مارسيون » مي نامند. فرقه ديگري نيز بوده است كه همان « صابئين » باشد كه در قرآن گاهي نامشان دنبال نام يهود و نصاري آمده است.
- تاريخ اجتماعي ايران ، ج 2 / ص 20 – 24.
نكته جالب اين است كه مذهب زردشتي در عهد ساسانيان با اينكه مذهب رسمي كشور بود ودولت ساساني وتشكيلات عظيم روحاني آن عصر حامي وپشتيبان ومدافع سرسخت و بي گذشت آن بودند نتوانست اكثريت قاطعي درايران به وجود اورد. نه تنها مسيحيت حتي يهوديت وبودايي رقيبهاي سرسختي برايش به شمار مي رفتند ومخصوصا مسيحيت در حال پيشروي بود. اديان ومذاهب ديگري از داخل ايران ودرميان نژاد آريا از قبيل مانوي ومزدكي نشات مي گرفت وسخت درحال پيشروي وكاستن از پيروان زردشتي بود.
در همه تاريخ چند هزار ساله اين كشور تنها اسلام است كه تدريجا اكثريت قاطعي به دست اورد ومذهبها ومسلكهايي از قبيل مانوي ومزدكي را پس از دو سه قرن بكلي ريشه كن ساخت بساط بودايي گري را در مشرق ايران ودر افغانستان بر چيد ومسيحيت ويهوديت وزردشتي گري را در اقليت ناچيزي قرار داد.
ساسانيان سياست كشور داري خود را بر اساس مذهب نهادند. اردشير بابكان سر سلسله ساسانيان خود از يك خاندان روحاني بود كه به سلطنت رسيد. اردشير از يك طرف به خاطر علائق مذهبي واز طرف ديگر به خاطرسياست كشورداري كه نيازمند به يك مبناي اعتقادي بود به احيا واشاعه وتحكيم مذهب زردشتي پرداخت. وي دستور داد كتاب مقدس زردشتيان اوستا را تدوين كنند ومرتب سازند تشكيلات منظم روحاني به وجود آورد ودرنتيجه روحانيان زردشتي صاحب قدرت فوق العاده شدند.
پس از انقراض سلسله اشكاني نوبت پادشاهي اشكاني نوبت پادشاهي به اردشيربابكان (226- 241 ميلادي ) سر دودمان ساساني رسيد. ظهور وي ديباچه كتاب سعادت ايران به شمار مي رود. ملت ايران از پرتو كوششهاي او رونقي مخصوص يافت! اين پادشاه اساس سلطنت خويش واخلاف را بر آيين « مزديسنا » بنياد نهاد. وي علاقه به دين را به ارث برده بود. ساسان پدر بزرگش در استخر متولي معبد ناهيد ( آناهيت ) بود. ازاين رو اردشيربا همتي مخصوص دراحياي آيين باستاني كوشيد. در روي سكه ها آتشكده به عنوان علامت ملي معرفي گرديد. او خود را در كتيبه ها « مزديسنا » يعني ستاينده مزدا خوانده. انچه مورخان درخصوص دينداري وارتباط پادشاهي با روحانيت
بدو نسبت داده اند.
...
مبلغ قابل پرداخت 32,500 تومان